|
شنبه 19 بهمن 1392برچسب:, :: 17:50 :: نويسنده : parya
سلام دوستانه خوبم من دیگه مطلب نمیزارم یعنی نمیتونم ک بزارم اونم بخاطره اتفاقیه ک برا خودم رخ داد واقعا ترسیدمو گفتم ک دیگه توی کاره اجنه و ارواح دخالت نکنم خیلی ببخشید ولی اگه خودتونم جای من بودید میفهمیدین ک من چی میگم حالا میخوام داستانه خودمو بگمو دیگه مطلب نمیزارم اخرین مطلبمه من از روزی ک شروع کردم ب این کار یعنی علاقه مند شدن ب اجنه بعد خوندن چن تا داستان ک برای بقیه اتفاق افتاد بود توی بدنم ی لرزی افتاد ک من تا اون موقع هیچ وقت همچین حسی نداشتم گفتم حتما چون سرما خوردم سردمه و لرزم گرفته گفتم بخوابم خوب میشم ولی وقتی فردا از خواب بلند شدم دیدم هنوزم میلرزم فضای اتاقم سنگین شده بود ب زور نفس میکشیدم احساس میکردم دارم توی کربن دی اکسید نفس میکشم تا وقتی ک دیگه واقعا دیدم دارم ب زور نفس میکشیدم واقعا حالم بد شده بود تا دیگه داشتم دیوونه میشدم داشتم نفس نفس میزدم داشتم جیغ میزدم اونم از سره دیوونگی تا از یکی ک دربارشون خیلی میدونست پرسیدم گفت دارن اذیتت میکنن ک توی کاراشون دخالت کردی و میخواستی از تو کاراشون سر در بیاری بهم گفت ک اونا از سرو صدا - قران - اهن میترسن خیلی چیزای دیگه ای هم گفت ولی من یادم نمیاد منم از اتاقم با اون حالم رفتم بیرون همین ک دستمو گذاشتم روی قران نفسم باز شد بخدا راست میگم حاضرم دستمو بزارم رو قران بمیرم اگه دروغ بگم اینو گفتم ک ب شما هم گوش زد کرده باشم دنباله این چیزا نرین همین ممنون ک این مطلبو خوندیدن نظرات شما عزیزان:
|